یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

یاسمین ☆

چهارمین روز برفی

امروز چهارمین روزِ که برف مهمان گیلانی هاست.دیگه داریم شبیه آدم برفی میشیم ارتفاع بارش برف هم تا دیروز بیش از 1/5 متر در صومعه سرا بود.امروز بارش برف یه کمی کمتر شده ولی  خیلی خیلی سرده و آب هم از دیشب قطع شده. این برفا در حین زیبایی،خسارتهایی هم وارد کردن که ایشاله هر چه زودتر رسیدگی بشه..یاسمین هم از خونه بیرون نمیاد و میگه سردم میشه و بعدش مریض میشم و هر دقیقه مشغول به هم ریختن اسباب بازیاشه و یا در حال کشیدن نقاشی و دیدن کارتون ...و خوشحال از نرفتن به کلاس (حالا خوبه پیش دبستانیه،موندم اگه بره دبستان میخواد چکار کنه ) اینجا هم مشغول بازی روپولیه،بازیش سرگرم کنندست.از وقتی...
18 بهمن 1392

یه روز برفی

عزیز دلم سلام چند روزی تهران بودیم.خونه یکی از دوستای قبلیت که با هم کلاس زبان میرفتید هم دعوت شدیم(حسین رنجبر)، صهبا جون هم بود. شما دوست داشتی حسنا جون هم باشه ولی نبود حسابی بازی کردید و خوش گذروندید ヽ(´ー`)人(´∇`)人(`Д´)ノヽ(´ー`)人(´∇`)人(`Д´)ノヽ(´ー`)人(´∇`)人(`Д´)ノ خونه مامان جون هم داشتی هنر نمایی میکردی و نقاشی میکشیدی متاسفانه یادم رفت از نقاشیت عکس بگیرم ولی هر وقت دوباره رفتیم خونه مامان جون حتماً عکسشو میگیرم و میذارم تو وبت از وقتی از تهران اومدیم هوا حسابی سرد شده، امروز که از خواب بلند شدم بابایی گفت...
12 بهمن 1392

درخت پاییزی

کاش میشد، بچگی را زنده کرد. کودکی شد،کودکانه گریه کرد شعر ” قهر قهر تا قیامت” را سرود آن قیامت، که دمی بیش نبود فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟ کاش میشد ، بچگانه خنده کرد ... این درخت خوشگل پاییزی رو با استفاده از، یکی از دستای نازت که رو صفحه گذاشتی و با مداد دور کشی شده، خرده تراشه مداد رنگی و چسب درست کردیم در ضمن عکاسش هم خودت بودی عزیزم بعد از درست کردن این کاردستی قشنگ، گفتی: طیب طیب الله،احسنت بارک الله ...
2 بهمن 1392

ش تلفن

  امشب سخن ازجان جهان بایدگفت / توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت   در شـــــام ولادت دو قــطب عالم / تبریک به صــاحب الزمان (عج) باید گفت.   به نیت شفای تمام بیماران و نیت دلت (صلوات) میخوام اول یه نقاشی خوشگل ازت بذارم که باید زودتر از اینا میذاشتم(ببخشید) این نقاشی قشنگو،وقتی که میخواستیم نقل مکان کنیم،رفتی تو حیاط خونهء مامان جون کشیدی و ما با دیدن این نقاشی حسابی ذوق کردیم و چلوندیمت     فدای دختر هنرمندم خیلی کم پیش میاد که من شما رو تو خونه تنها بذارم و برم بیرون ولی خب یه...
30 دی 1392

♥♥♥♥♥تولدت مبارک آوا جونی♥♥♥♥♥

  امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت، قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی، آوای ناز سالروز زمینی شدنت مبارک . . ^_^ يکشنبه 3 شهريور 1392 ^_^ 18:41 ...
23 دی 1392

اولین دندان آسیابِِ 6 سالگی

دخترم با تو سخن می گویم ‏ زندگی درنگهم گلزاریست ‏ و تو با قامت چون نیلوفر،شاخه ی پر گل این گلزاری ‏ ای گوهر تابنده بی مانند ‏ خویش را خار مبین ‏ اری ای دخترکم ‏ ای سراپا الماس از حرامی بهراس ‏ قیمت خود مشکن ‏ قدر خود را بشناس ‏ قدر خود را بشناس عزیز دلم،این چند روز همش تب داشتی و حالت خوش نبود اولش فکر کردم شاید برای سرما خوردگیته، ولی دیروز که داشتم تو مسواک کردن دندونات بهت کمک میکردم دیدم اولین دندون آسیاب اولت، داره در میاد، کلی قربون صدقت رفتم. وقتی بهت گفتم، بهم گفتی: من که دندونام هنوز نیفتاده پس چرا دارم دوباره دندون در میارم؟ من میخوام دندونام بیفته تا شعر یاسمین بی ...
23 دی 1392

آغازی دوباره

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی   سلام سلام به مفهوم فاصله سلام به آن سوی قلبها سلام به این سوی دلتنگیها سلام سلام به حروف سلام به واژه ها سلام به کلمات و سلام به همهء دوستان عزیزم که ما رو فراموش نکردن،ممنونم به خاطر بودنتان بالاخره ما اومدیم،تو این مدت حسابی دلتنگتون شدیم ولی چاره ایی جز صبر نداشتیم.یاسمین خانوم ما هم حسابی بزرگ شده و قد کشیده، باور نمیکنید اینم عکسش دخمل گل ما می ره پیش دبستانی .روز اولی که میخواست بره کلاس چنان بارونی اومد که با اینکه مدرسش نزدیکه،...
20 دی 1392

دلتنگی

با سلام خدمت همه دوستای گل وبلاگی. از دیدن این همه کامنتهای  پر مهرتون گریه ام گرفت واقعاً  شرمندم کردید. از داشتن دوستای گلی مثل شما احساس شعف میکنم. خیلی دلم برای اینجا و سر زدن به وبلاگهای قشنگتون تنگ شده. ما از اوایل مهر مستقر شدیم و جامون  هم  به لطف خدا خوبه و از دیدن طبیعت و هوای خوب شمال لذت میبریم. جاتون حسابی خالیه فقط مشکل، نداشتن اینترنته که به زودی راهش میندازیم، راستش  الان هم این مطالب رو در کافی نت نشستم و تایپ  میکنم . ایشاله هر چه زودتر میام و از  حال و هوای شمال و شیرین  زبونیای یاسمین  براتون مینویسم. خوبان دائمی ا...
4 آبان 1392

اولین پیامک

بج02 فدس_ب.دس_بادفطفدفزحدن اولین پیامکی که برای بابایی فرستادی و با این کارت باباییو کلی سرکار گذاشته بودی رفته بودی سراغ موبایل من و از طریق مخاطبین،اسم بابایی رو که اولش ستاره گذاشته بودم و پیدا کرده بودی و براش پیامک زده بودی و بابایی که فکر کرده بود من فرستادم کلی زیر و روش کرده که ببینه چی نوشتم و وقتی متوجه نشده بود بیخیالش شده بود.شب موقع شام خوردن ازم پرسید:چی برام فرستاده بودی هر کاری کردم نتونستم بخونم منم با تعجب گفتم:یکی فرستاده بودم که واضح بود چی بوده وقتی نشونم داد گفتم من که اینو نفرستادم و شما که نشسته بودی نگامون میکردی تا من از جام بلند شدم رفتی پیش بابا و گفتی:بابایی اگه راجع به ...
7 شهريور 1392

مقدمه های انتقال مکان

چشماتو واسه زندگی میخوام،دلتو واسه عاشقی. صداتو واسه شادابی دستاتو واسه نوازش. پاهاتو واسه همراهی، عطرتو واسه مستی. و خودتو واسه خود خود خود خودم   بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن،سر رفتنمون از تهران بالاخره تصمیممون قطعی شد که بریم شمال زندگی کنیم.خیلی استرس دارم ولی دیگه کم کم باید عازم بشیم. یاسمین هم که یه روز میگه خوبه بریم، روز بعدش گریه میکنه که نریم یا میگه بریم و زودی برگردیم و دلش نمیخواد کسی بیاد بجای ما تو خونمون زندگی کنه واسه همین به من میگه: هر کی اومد خونمونو ببینه دستاتو بزن به کمرت و اخم کن و بگو که از اینجا برن ما هم دو روزه رفتیم شمال و بعد از کلی گشتن، از یه خونه خوشمون...
31 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسمین ☆ می باشد