یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

یاسمین ☆

نقاشی_آقا غوله

(یه خروس خوشگل و یه جوجهء کوچولو) دیشب یاسمین جون کشیده اینم یه عکس از کسی که باعث شده دخملی دیگه نتونه شبها تو اتاقش تنها بخوابه و همش من باید پیشش باشم (وقتی بهش گفتم چرا نمیخوای تو اتاقت بخوابی، با خمیر بازیش این بد ترکیبو برام درست کرد و گفت این آقا غولست)الهی بمیرم چی تو اون ذهن کوچولوت میگذره راستی این نقاشی رو هم یاسمین برای روز معلم واسه خانوم محمد زاده کشیده بود و تقدیمش کرد ، یادم رفته بود بذارم تو وبلاگ تا اینکه دیروز بهم گفت: نقاشی که دادم به خانوم، برام تو وبلاگ گذاشتی؟(ماشاله حواس)   ...
9 خرداد 1392

اتاق یاسمین در روزهای محرم

نرود یاد لب تشنه ات از خاطره ها هر که را می نگرم از غم تو، غمگین است   تو این روزها هر جا می ریم سیاهی و پرچم برای عزاداری امام حسین (ع) نصب شده. یاسمین با دیدن این پرچما اصرار میکرد برای منم پرچم بخرید تا تو اتاقم بزنم. بابا محمد وقتی مجلهء همشهری کودکانو گرفته بود یه کتیبه توش بود که وقتی یاسمین دید گفت: اینو بزن به در اتاقم. منم بجای پرچم از این کتیبه استفاده کردم و براش توضیح دادم که این شعر راجع به کیه و تو محرم چه اتفاقی افتاده(التماس دعا) ...
8 خرداد 1392

هفت سین 92

اینم سفره هفت سین امسال که تا چیدم دل یاسمین آب شد. آخه صبح روزی که می خواست سال تحویل بشه رفتیم باغ گل و یه کم کارمون طول کشید، وقتی اومدم دل تو دل یاسمین نبود و همش میگفت: مامانی الان عید می شه، پس کی میخوای سفره رو بچینی؟ منم هر چی رو که میخواستم بذارم تو سفره میدادم به یاسمین تا بذاره تو سفره، اونم با شوق و ذوق همش اسماشونو می پرسید و میگفت برای چی اینو میذاری؟ یاسمین در کنار سفره هفت سین امیدوارم سفره هفت سین زندگیتون همیشه سبز و پایدار باشه     پی نوشت: هر وقت می شینم پا کامپیوتر تا مطلب بنویسم، یاسمین خانوم صد تا چیزی میخواد، بهش میگم وایسا الآن میام، وروج...
8 خرداد 1392

عید بر شما مبارک

با خوبی ها و بدی ها، هر آنچه که بود؛ برگ دیگری از دفتر روزگار ورق خورد، برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، و سالی دیگر گذشت. روزهایتان بهاری و بهارتان جاودانه باد  هنوز سفره هفت سین سال 92 رو نچیدم تا عکس بگیرم و بذارم تو وبلاگ. ولی یه عکس از سفره هفت سین سال 91 میذارم که ظرفاشو، محمد (همسر عزیزم) با چوب و حصیر بامبو درست کرده بود که برای من خیلی جالب بود و هر کی می یومد خونمون و سفره رو می دید، کلی تعریف میکرد اینم یاسمین جونی در کنار سفره هفت سین این سینه ریای خوشگل هم یکیش برای خودمونه، یکیش برای مادر شوهر و یکی دیگش برای مامان خودمه ، که هر سال به عنوان عیدی براشون می گ...
8 خرداد 1392

بابایی روزت مبارک

بابایی جون محمد، روزت مبارک.دوست دارم همیشهء همیشه (از طرف یاسمین جون) تمام لذت عمرم همین است            که مولایم امیر المومنین است... پدر عزیزم فرا رسیدن روز خوش یمن و مبارک پدر را تبریک میگویم.امیدوارم همیشه سلامت باشی همسر عزیز و مهربانم؛ به ذهنم سپرده ام که غیر از تو به کسی فکر نکنم، به چشمانم یاد داده ام که جز تو نبیند و در این روز قشنگ هدیه ام برای تو، قلبی ست که تا ابد برای تو می تپد. روزت مبارک ...
8 خرداد 1392

دوچرخه

این دوچرخهء خوشگلو، ما پارسال برای تولد یاسمین جون خریدیم. چند وقت پیش که یاسمین میخواست سوار دوچرخش بشه و بازی کنه، دیدیم لاستیکش پنچر شده.حالا این خانوم،خانوما به بابایی گیر داده که برام درستش کن و از اونجایی که محمد دیر از سرکار میاد، وقت نمیکنه به دوچرخه برسه. واسه همین یاسمین یه شعر در مورد دوچرخه یاد گرفته و به بابایش میگه؛ انقد این شعر رو می خونم تا بِری و دوچرخمو درست کنی و اما شعر: دوچرخه ی قشنگ من پنچره         چند روزه که فقط خوابش می بره می برمش اونو دوچرخه سازی            &n...
19 ارديبهشت 1392

انگشت های بازیگوش

هشت انگشت کوچولو                          توی دو تا پا هستن دو تا شصت تپل هم                          کنارشون نشستن انگشت ها بچه هستن                      شصت ها، پدر و مادر           مراقبن  بچه ها            ...
4 ارديبهشت 1392

اولین نوشته ها_ بازی

اولین کلمهء فارسی که یاسمین جونم نوشته اونم از سمت چپ و حروف الفبای انگلیسی و دو کلمهء puppet Book *قربونت برم عزیزم*    البته قبلاً هم وقتی نقاشی میکشید یه چیزایی پایین برگه مینوشت  که بیشتر شبیه دست خط ژاپنیا بود، جالب اینجا بود که اولش میدونست چی نوشته ولی بعدش یادش می رفت و میگفت: شما بگو چی نوشتم؟       دوستای عزیز وبلاگی، فکر نکنید این بچه ها خدا نکرده دارن ادای کسی رو در میارن،نـــــــــــــــــه . این شیطونا دارن بازی،هر کی شکلک دَراره،شکل عروسک دراره، یک دو سه رو بازی میکنن (البته اینا از نوع عروسک وحشتناکان...
26 فروردين 1392

13 بدر

امیدوارم با جمع کردن هفت سین نوروزی قرآنش نگهدارتان، آینه اش روشنایی زندگیتان، سکه اش برکت عمرتان، سبز ه اش طراوت دلتان ، ماهی اش شوق ادامه زندگیتان را به شما هدیه دهد سیزده بدر مبارک سیزده بدر امسال ما شمال بودیم و با وسطی بازی کردن کلی بهمون خوش گذشت.یاسمین هم با بچه های خاله و داییش سرگرم بازی بودن و کاری به کار ما نداشتن. چقد خوبه دور هم ب ودن و شادی کردن یاسمین در کنار سفره هفت سین خونهء خاله مری ...
17 فروردين 1392

اولین پارک رفتن در سال 92

 یاسمین جونم، نشسته بود پا کامپیوتر و داشت فیلم دو سال پیششو که رفته بودیم پارک لاله می دید، واسه همین اصرار کرد که بریم پارک گل لاله . بابایی محمد قبول کرد و راه افتادیم.چه لاله های خوشگلی ، خیلی زیبا بود ، هوا هم عالی بود. با یاسمین جون کلی بدمینتون بازی کردیم ، بچم کلی کیف کرد، اما وقتی رسیدیم به زمین بازیش، جا خوردیم. آخه کفپوشا رو کنده بودن و میخواستن کفپوش جدید بذارن ولی آخه چرا حالا؟ اونم 10 فروردین. ...
10 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسمین ☆ می باشد