یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

یاسمین ☆

شب لیله الرغائب

امشب یه فرصته که آرزوهای قشنگتونو به زبون بیارید.ایشاله هیچ آرزویی از خدا پنهان نَمونه. ختم صلوات برای شفای کودکان 4 و 5 ساله دچار سرطان(پرهام بابایی و فاطمه رویگر) سهم شما 10 صلوات. آمین به همهء آرزوهای شما دوستان عزیز و پیشاپیش تبریک به همه معلمعای دلسوز و مهربان  معلم متوسط،​ می گوید. معلم خوب، توضیح می دهد معلم برتر، نشان می دهد. معلم بزرگ، الهام میبخشد   ...
11 ارديبهشت 1393

عزیزک قصه گوی من*

سلام به دختر گلم و همه دوستای گل وبلاگیمون. چهارشنبه، خانم غلامی (معلمتون)از بچه ها خواسته بودن که یه کتاب داستان درست کنید.وقتی اومدیم خونه بهت گفتم،بشین فکر کن و شب بجای اینکه من برات قصه بگم شما باید برام یه قصه بگی.اولش همش میگفتی:آخه چی بگم، بلد نیستم.گفتم هر چی که به ذهنت میادو بگو.مثلاَ در مورد کلاس و دوستات یا در مورد مسواک کردن یا ...بالاخره یه قصه برام گفتی و منم شروع به نوشتن تو چک نویس کردم و بعدش یه کتاب کوچولو درست کردم و گفتم: نوشتن قصه ایی که گفتی از من،نقاشیش از خودت ... جالب اینجاست که بعد از اتمام کار،خودت رفتی و از کل صفحاتش عکس انداختی.باریکلا به حواست،عزیز ...
7 ارديبهشت 1393

روزت مبارک ای گل زیبای خلقت

  خدایا شک ندارم که اگر به جای ادم، حوا را به شیطان نشان داده بودی....   شیطان که هیچ،همه اسمان به او سجده میکردن...     روزت مبارک ای گل زیبای خلقت   اینجا مجتمع تفریحی مهرگانه که 29 فروردین به مناسبت سالگرد ازدواجمون،همسر   عزیزم بدون اطلاع قبلی منو برد و خواهرم و همسرش رو هم دعوت کرده بود.خیلی خوش   گذشت ممنون محمدِ عزیزم   بر من مباد بي توماندن بي توبودن بي تو خفتن بي تو رفتن سالگرد باهم بودنمان مبارك ...
1 ارديبهشت 1393

اولین برف در 11فروردین93

سلام، امیدوارم سال نو رو به خوبی شروع کرده باشید و تعطیلات خوش گذشته باشه این عکس برای روز 11 فروردینه.بارش برف حسابی هیجان زدمون کرده بود. این عکسا هم مربوط به 13 فروردینه،در کنار شالیزارهای برنج(جاتون خالی، خیلی خوش گذشت)  .: یاسمین تا این لحظه ، 5 سال و 10 ماه و 21 روز و 18 ساعت و 47 دقیقه و 24 ثانیه سن دارد ...
15 فروردين 1393

سال 93 مبارک

قشنگترین عشق، نگاه خداوند بر بندگان است...شما را به همان نگاه میسپارم. بهار و سال نو با تمام رمز و راز و زیباییهایش بر شما مبارک باد ^_^ سه شنبه 5 فروردين 1393 ^_^ 12:56 ...
15 فروردين 1393

افتادن اولین دندون شیری دخملی

سلام دخمل عزیز و دوست داشتنی و بی دوندونم قربونت برم که بالاخره دندون خوشگلت افتاد.این چند روزه همش میرفتی جلوی آینه و به دندونت دست میزدی و میگفتی مامانی خیلی لق تر شده،بالاخره دیروز مثل اینکه دوباره دست زده بودی و ازش خون میومد،منم یه دستمال تمیز برداشتمو یه کم دندونتو تکون دادم و بدون توجه به داد و بیداد الکی شما موفق شدم خیلی راحت از جاش دراومد ولی مثل اینکه دندون جدیدت خیلی عجله داشته و زودی پشت دندون لقت در اومده و شما همش سوال میکنی کی میاد سر جاش مبارکت باشه نازنینم قبل از افتادن..   بعد از افتادن.. از صمیم قلب برایت آرزوی سلامتی می‌کنم ، و برای همه بچه های ناز رو...
16 اسفند 1392

دوست گلم،*یاسمن جون *تولدت مبارک

امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی، *یاسمن عزیزم* سالروز  زمینی شدنت مبارک . .               تقدیم به دوستای وبلاگی عزیز* بعضی از پیامک ها به آدم یه روحیهء خاصی میده که نگو، مثل این: یوسف میدانست تمام درها بسته هستند،اما به خاطر خدا، حتی بسوی درهای بسته دوید و تمام درهابرایش باز شد.اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند ب سمتشان برو، چون خدای تو و یوسف یکیست ...
12 اسفند 1392

علاقه به یادگیری

سلام دخمل گلم این روزا علاقهء زیادی پیدا کردی به نوشتن، اونم با خودکار علاقه به یادگیری که میگن یعنی همین؛ کتاب داستاناتو برمیداری و از روش نگاه میکنی و بعدش شروع میکنی به نوشتن ،دست آخر منو صدا میزنی و میگی: مامانی چی نوشتم؟ اینم نوشتن اعداد. فدات شم این نُه یا p انگلیسی واله من به سن تو بودم همین نُه خوشگلی که نوشتی رو بلد نبودم بنویسم ساعت رو هم یه کم یاد گرفتی و ازذوقش منتظری که بگم ساعت چنده؟     اینم یه گربهء خوشگل متحرک که اسمشو پیشولی گذاشتی و با کمک بابایی درست کردی ...
9 اسفند 1392

مهمونای دوست داشتنی

یاسمین گلم؛ تو این یه هفته خیلی بهت خوش گذشت، آخه مامان جون و عمه جون مهمونمون بودن و شما حسابی سرگرم بودی و آتیش سوزوندی و هر کاری دلت خواست انجام دادی و تا تونستی با عمه جونت بازی کردی حتی بعد از خوردن ناهار و شام، برای اینکه با عمه بازی کنی، همش میگفتی: عمه جون شما خسته میشی، نمی خواد ظرفا رو بشوری،مامانم خودش ظرفا رو میشوره و دستش میگرفتی و از آشپزخونه میاوردیش بیرون حتی وقتی عمه از دستشویی یه کم دیر میومد بیرون میگفتی: عمه جون مشکل گوارشی داری که دیر میای بیرون موبایلتو بر داشتیو یکی از دکمه هاشو زدی تا آهنگ بزنه و به عمه گفتی: اس ام اس دارم ، عمه: بخون ببینم چی نوشته و شما یه دفعه گفتی: دوست دارم ی...
1 اسفند 1392

روزهای برفی خاطره انگیز

این روزها، خیلی خوب و خاطر انگیز بود. برفا داره کم کم آب میشه.ما که لذت بردیم،امیدوارم این روزها بازم تکرار بشه و شما هم از این نعمت قشنگ برخوردار بشید عکس از روستای خلیفه کنار یکی از توابع صومعه سرا (عکاس:بابا محمد) ببینید و لذت ببرید اینم یه خونه برفی و یاسمین جونم ...
20 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسمین ☆ می باشد