مهمونای دوست داشتنی
یاسمین گلم؛ تو این یه هفته خیلی بهت خوش گذشت، آخه مامان جون و عمه جون مهمونمون بودن و شما حسابی سرگرم بودی و آتیش سوزوندی و هر کاری دلت خواست انجام دادی و تا تونستی با عمه جونت بازی کردی حتی بعد از خوردن ناهار و شام، برای اینکه با عمه بازی کنی، همش میگفتی: عمه جون شما خسته میشی، نمی خواد ظرفا رو بشوری،مامانم خودش ظرفا رو میشوره و دستش میگرفتی و از آشپزخونه میاوردیش بیرون حتی وقتی عمه از دستشویی یه کم دیر میومد بیرون میگفتی: عمه جون مشکل گوارشی داری که دیر میای بیرون موبایلتو بر داشتیو یکی از دکمه هاشو زدی تا آهنگ بزنه و به عمه گفتی: اس ام اس دارم ، عمه: بخون ببینم چی نوشته و شما یه دفعه گفتی: دوست دارم ی...