یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

یاسمین ☆

بابایی روزت مبارک

بابایی جون محمد، روزت مبارک.دوست دارم همیشهء همیشه (از طرف یاسمین جون) تمام لذت عمرم همین است            که مولایم امیر المومنین است... پدر عزیزم فرا رسیدن روز خوش یمن و مبارک پدر را تبریک میگویم.امیدوارم همیشه سلامت باشی همسر عزیز و مهربانم؛ به ذهنم سپرده ام که غیر از تو به کسی فکر نکنم، به چشمانم یاد داده ام که جز تو نبیند و در این روز قشنگ هدیه ام برای تو، قلبی ست که تا ابد برای تو می تپد. روزت مبارک ...
8 خرداد 1392

دوچرخه

این دوچرخهء خوشگلو، ما پارسال برای تولد یاسمین جون خریدیم. چند وقت پیش که یاسمین میخواست سوار دوچرخش بشه و بازی کنه، دیدیم لاستیکش پنچر شده.حالا این خانوم،خانوما به بابایی گیر داده که برام درستش کن و از اونجایی که محمد دیر از سرکار میاد، وقت نمیکنه به دوچرخه برسه. واسه همین یاسمین یه شعر در مورد دوچرخه یاد گرفته و به بابایش میگه؛ انقد این شعر رو می خونم تا بِری و دوچرخمو درست کنی و اما شعر: دوچرخه ی قشنگ من پنچره         چند روزه که فقط خوابش می بره می برمش اونو دوچرخه سازی            &n...
19 ارديبهشت 1392

انگشت های بازیگوش

هشت انگشت کوچولو                          توی دو تا پا هستن دو تا شصت تپل هم                          کنارشون نشستن انگشت ها بچه هستن                      شصت ها، پدر و مادر           مراقبن  بچه ها            ...
4 ارديبهشت 1392

اولین نوشته ها_ بازی

اولین کلمهء فارسی که یاسمین جونم نوشته اونم از سمت چپ و حروف الفبای انگلیسی و دو کلمهء puppet Book *قربونت برم عزیزم*    البته قبلاً هم وقتی نقاشی میکشید یه چیزایی پایین برگه مینوشت  که بیشتر شبیه دست خط ژاپنیا بود، جالب اینجا بود که اولش میدونست چی نوشته ولی بعدش یادش می رفت و میگفت: شما بگو چی نوشتم؟       دوستای عزیز وبلاگی، فکر نکنید این بچه ها خدا نکرده دارن ادای کسی رو در میارن،نـــــــــــــــــه . این شیطونا دارن بازی،هر کی شکلک دَراره،شکل عروسک دراره، یک دو سه رو بازی میکنن (البته اینا از نوع عروسک وحشتناکان...
26 فروردين 1392

13 بدر

امیدوارم با جمع کردن هفت سین نوروزی قرآنش نگهدارتان، آینه اش روشنایی زندگیتان، سکه اش برکت عمرتان، سبز ه اش طراوت دلتان ، ماهی اش شوق ادامه زندگیتان را به شما هدیه دهد سیزده بدر مبارک سیزده بدر امسال ما شمال بودیم و با وسطی بازی کردن کلی بهمون خوش گذشت.یاسمین هم با بچه های خاله و داییش سرگرم بازی بودن و کاری به کار ما نداشتن. چقد خوبه دور هم ب ودن و شادی کردن یاسمین در کنار سفره هفت سین خونهء خاله مری ...
17 فروردين 1392

اولین پارک رفتن در سال 92

 یاسمین جونم، نشسته بود پا کامپیوتر و داشت فیلم دو سال پیششو که رفته بودیم پارک لاله می دید، واسه همین اصرار کرد که بریم پارک گل لاله . بابایی محمد قبول کرد و راه افتادیم.چه لاله های خوشگلی ، خیلی زیبا بود ، هوا هم عالی بود. با یاسمین جون کلی بدمینتون بازی کردیم ، بچم کلی کیف کرد، اما وقتی رسیدیم به زمین بازیش، جا خوردیم. آخه کفپوشا رو کنده بودن و میخواستن کفپوش جدید بذارن ولی آخه چرا حالا؟ اونم 10 فروردین. ...
10 فروردين 1392

صبحانه لبخند!

  یه شعر جدید دیگه که یاسمین جونم یاد گرفته قوری، مامانه کتری، بابا جون بچه ها کی اند؟ بچه ها؟ فنجون! دارن میخندن شیرین مثل قند چون که خورده اند صبحانه، لبخند! احمد خدا دوست سروش خردسالان ...
23 اسفند 1391

زیارت خوبیها

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع) بالاخره بعد از دو سال و اندی قسمت شد رفتیم پابوس آقا امام رضا(ع). اولش بگم که دعا گوی همهء شما خوبان بودم.ایشاله قسمت خودتون. این سومین مرتبست که یاسمین خانوم می ره زیارت اقا امام رضا(ع). اولین بار4/5 ماهش بود (مهر 87) و با بابا و مامان و خواهر خودم و همسر گرام بودیم که خیـــــــــــــــلی خوش گذشت. دومین مرتبه یاسمین 2سال و 2ماهش بود(خرداد 89) که با مادر شوهر و خواهر شوهرم رفتیم و چون همسر گرامی کار داشت نتونست بیاد ولی بازم خیـــــــــــلی خوش گذشت، بخصوص به یاسمین، چون هر کاری دلش می خواست انجام می داد. واینم سومین مرتبه که خودمون سه تایی رفتیم و بازم خ...
21 اسفند 1391

تشکر

 با سلام خدمت همه مامانای گلی که به وبم سر زدن و نظر گذاشتن.خیلی ممنون که به یادمون بودید. یه کم کسالت باعث شده که نتونم بیام نت. ایشاله هر چه زودتر با مطالب جدید میام و به شما هم سر می زنم. ارادتمند شما(مامان زهرا)    ...
13 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسمین ☆ می باشد