مهمون داری_نقاشی
سلام دخملی گلم این دو روز و که پسر عمه و دختر عمت اینجا بودن
حسابی آتیش سوزندی، بازی کردی، زور گفتی، بعدش دعوا و بحث سر
نشستن پای کامپیوتر و خیلی کارای دیگه. عاشق انرژی ساعت 12 شب
به بعدتم، معمولاً ساعت 12 شب به بعد انگار دوپینگ میکنی، انرژیت بیشتر
میشه و میخوای همش سر به سر آدم بذاری و اصلاً خواب تو چشای نازت نیست
که نیست.
دیشب داشتی بهم بازی کامپیتری کلاه قرمزی رو یاد میدادی و همش
میگفتی: مامانی باید دقت کنی،برو سمت راست حالا بپر، برو چپ، مامانی کلاه
قرمزی باید الان غلت بزنه حواست کجاست ،اَه اصلاً حواستو جمع نمیکنی
اصلاً پاشو، دیگه نوبت منه
این روزا بیشتر خودت و با نقاشی سرگرم میکنی چون بابایی برات مداد رنگیای
نو خریده، اونم بعد از چند وقت که به خاطر تراشوندن بیش از حدت، خرید مداد
رنگی ممنوع بود همش هم تو نقاشیات یه گل خوشگل گوشهء برگه دیده
میشه که من عاشقشم و چند تا آدم کنار هم،دیگه خبری از خونه تو
نقاشیات نیست!
بابایی مداد آبیتو که نوکش خیلی کم شده بود و برات تراشوند و شما کلی قش
قِرِق به پا کردی و اومدی چُغُلیشو پیش من کردی و همش بهش غر زدی
اینم خونهء قشنگی که امروز درست کردی با لِگو (مسکن محبت)