معذرت از دختر قشنگم
یاسمین چند ماه پیش گفت مامان دیگه موهامو کوتاه نکن ،دوست دارم
موهام بلند بشه، منم قبول کردم.دیگه موهاش تقریباً به شونه هاش رسیده بود،
طوری که میشد ببندیش.دیروز که داشتم آمادش میکردم برای کلاس نقاشی، وقتی
موهاشو شونه کردم دیدم یه طرفش بلندتره،از اونجایی که تا الآن نذاشته ببرمش
آرایشگاه و همیشه خودم موهاشو مرتب میکردم،با خودم گفتم کاری نداره یه کم
براش مرتب میکنم، هر چی کوتاه میکردم نامیزون تر میشد، یه دفعه به خودم اومدمو
دیدم ای دل غافل، موهاش رسیده به پس گردنش.
وای خدای من...
وقتی رفت جلوی آینه و خودشو دید، دیدم دستاشو گذاشت رو چشماشو شروع کرد
به گریه کردن. وقتی بغلش کردم موهاشو نشونم داد و گفت:مامان،آخه موهام
دیگه چه جوری بلند میشه.گفتم ترو خدا گریه نکن، تو غصه نخور، زودی بلند میشه
از دست خودم کلافه بودم، همش به خودم میگفتم خیلی .... ، کارم مثل پت و
مت بود.اشکای یاسمین گلمو پاک کردمو بهش قول دادم دیگه دست به موهای
قشنگش نزنم.
عذر خواهیو واسه یه همچین وقتایی گذاشتن دیگه.
معذرت ،معذرت،معذرت *خانوم گلم* معذرت