دیدن تئاتر
دیشب از طرف یکی از دوستان برادرم که محمد رو هم میشناخت، دعوت شدیم برای
دیدن تئاتر(بابا گلی به جمالت) نمایش جالب و دیدنی و شادی بود. مسائل اجتماعی رو
به صورت طنز بیان میکردن. چون اولین بار بود که با یاسمین می رفتیم تئاتر، همش
نگران بودم که بیقراری کنه یا حوصلش سر بره، ولی خوشبختانه انقدر تئاترش شاد
بود که با وجود اینکه خوابش میومد و اولش هم گریه میکرد که بریم خونه، آروم گرفت
و با الهه و ماهان(دختر و پسر داییش) دست میزدن و میخندیدن، کم مونده بود برقصن.
وقتی هم رسیدیم خونه همه رو برای مامان جونش تعریف کرد. قرار شد
اونا هم برن و این نمایشو ببینن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی