شربت___تولد بابایی مبارک
شربت آلبالو گرفته بودم تا هر چند وقت یکبار ازش استفاده کنیم ولی مگه شما
گذاشتی تا من سرگرم کارام میشدم، می رفتی برای خودت درست میکردی و
میخوردی تا اینکه یه بار داشتم تلفنی با بابایی صحبت میکردم، دیدم بازم رفتی سراغ
یخچال و شربت. به بابایی گفتم یاسمین شیشه شربتو خالی کرد و یه لیوانشو هم
برای ما نذاشت. تلفنو دادم بهت تا با بابایی صحبت کنی، بابایی به شما گفت:شنیدم
خوب شربت درست میکنی، امروز که اومدم خونه باید برام شربت آلبالو درست کنی و
شما گفتی: حتماً بابایی جون
اینم عکس درست کردن شربت برای بابایی بدست یاسمین جون
امروز تولد بابا محمد هم هست واسه همین دیشب ما یه جشن کوچیک برای بابایی
گرفتیم، خیلی خوش گذشت
صدای یک پرواز، فرود یک عزیز دل، آغاز یک معراج و شروع یک زندگی...تولدت مبارک
همیشه لبخند بر لبانت، عشق در قلبت، لطف در نگاهت، محبت در چهره ات، بخشش
در رفتارت و حق در زبانت جاری باشد، عزیزترینم تولدت مبارک
*این قاب عکس از طرف یاسمینه که با کمک دختر عمهء گلش و راهنمایی های خودم
درست شده*