اول دبستان
* دلم واسه اول دبستانم تنگ شده که وقتی تنها یه گوشه ی حیاط مدرسه
وایسادی یه نفر میاد و بهت میگه با من دوست میشی؟حالا ما که دوستیم،
فردا سر صف میبینمت !
*یادش بخیر خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود
یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم …و حالا این روزهای
خاطره انگیز برای توست،عزیز دلم.یاسمین جونم،سال جدید تحصیلی را بهت
تبریک میگم ،امیدوارم به درجات بالای علمی دست پیدا کنی نازنینم
چقد مظلوم شده بودی،با بابایی و عمه جون رفتیم مدرسه.از شدت بارش بارون
آژانس گرفتیم که مثل پارسال موش آب کشیده نشیم.مدیر مدرسه و معلمتون
شما رو از زیر قران رد کردن.الهی که قرآن حافظ و نگهدار همتون باشه،بخصوص
دخملی گلمو. ازتون خواستن با صدای بلند خودتونو معرفی کنید و بهتون یه
مداد مشکی به عنوان هدیه دادن.بعدش معلمتون خودشو معرفی کرد و یه کم
با ما مامانا صحبت کرد و بعد راهی خونه شدیم.خدا جونم همیشه مواظب بچه ها
باش ،مواظب دختر گل منم باش.الهی آمین
سه شنبه1 مهر 1393 ^_^ 1:58