میزبان نمونه
بعد از کلاس و بازی توی پارک،(صهبا) یکی از دوستای یاسمین به مامانش اصرار کرد
که بریم خونهء یاسمین اینا. منم دیدم مادرشو ول نمیکنه گفتم خُب بیاین دیگه، هنوز
حرفم تموم نشده بود که دیدم یاسمین و صهبا همدیگرو بغل کردن، ماچ و قربون
صدقه.دست همو گرفتنو راه افتادن سمت خونه.
خلاصه اومدیم خونه. ناهار خوردن، کلی بازی کردن و بخاطر اسباب بازیا بهم پز دادن.
یاسمین وبلاگشو نشون صهبا داد و براش نقاشی کشید و..........
همین که موقع رفتن شد، سر یه توپِ کوچولویِ دربُ داغون،زدن به تیپ وتاپ هم.
یکی مو می کشید، اون یکی مشت میزد، جیغ و داد. خلاصه تو یه لحظه کون فیکون شد.
بالاخره هر جور بود آرومشون کردیم و آشتیشون دادیم، ولی واقعاً شوکه شدم.
وقتی دوستش رفت، یاسمین هم دوید رفت پیش مامان جونش که من چیزی بهش
نگم.
**عزیز دلم اشتباه کردی، امیدوارم تکرار نشه**
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی