یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

یاسمین ☆

میزبان نمونه

1391/7/26 19:12
نویسنده : مامان ز✿ـرا
510 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از کلاس و بازی توی پارک،(صهبا) یکی از دوستای یاسمین به مامانش اصرار کرد

که بریم خونهء یاسمین اینا. منم دیدم مادرشو ول نمیکنه گفتم خُب بیاین دیگه، هنوز

حرفم تموم نشده بود که دیدم یاسمین و صهبا همدیگرو بغل کردن، ماچ و قربون

صدقه.دست همو گرفتنو راه افتادن سمت خونه.

خلاصه اومدیم خونه. ناهار خوردن، کلی بازی کردن و بخاطر اسباب بازیا بهم پز دادن.

یاسمین وبلاگشو نشون صهبا داد و براش نقاشی کشید و..........

همین که موقع رفتن شد، سر یه توپِ کوچولویِ دربُ داغون،زدن به تیپ وتاپ هم.

یکی مو می کشید، اون یکی مشت میزد، جیغ و داد. خلاصه تو یه لحظه کون فیکون شد.

بالاخره هر جور بود آرومشون کردیم و آشتیشون دادیم، ولی واقعاً شوکه شدم.

وقتی دوستش رفت، یاسمین هم دوید رفت پیش مامان جونش که من چیزی بهش

نگم.


**عزیز دلم اشتباه کردی، امیدوارم تکرار نشه**

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

P@rgol
29 مهر 91 23:48
این بازیا با دوستش آرامش قبل از طوفان بوده؟!
یاسمین جون خوشم میاد حق خودتو میگیریا!
آفرین بزن بچه های مردمو که اگه نزنی میخوری!
نمیدونم چرا فکر میکردم یه کامنتی دادم که الان نیست! شایدم اصن ندادم قاطی کردم!!
موضوعش این بود که عکس بالای قالب خیلی قشنگه در عوض این تبلیغاتا خیلی حرص دراره
زن دایی جون یاهو مسنجر چی شد؟!


موافقم(آرامش قبل از طوفانو)
از دست تو پرگل، با این تشویقات!
شما قاطی نکردی،من قاتی کردم،شرمنده اشتباهی پاک شد.ممنون،فکر کردم به ادامه توضیحاتی که برا(یاسمین) دادم میاد.
از دست دایی جونت.ایشاله اقدام میکنم.









niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسمین ☆ می باشد