کفش_پیچ
دو تا دیگه از شعرهایی که یاسمین جونی بلده و خیلی قشنگ می خونه
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود کفشی بود که بند نداشت بندای بلند نداشت
رفت و رفت به خاک رسید یه دونه کوچولو کرم خاکی دید
گفت:تو بند من میشی نازت کنم؟ ببندمت بازت کنم!
کرمه گفت:نه، نمیشم آخه من تشنه می شم، گشنه میشم
زیر خاک ژینگول و وینگول میخورم صبح تا شب وول میخورم
من جایی بند نمیشم
برو بند خودتو پیدا بکن من برات بند نمیشم
یکی بود یکی نبود،زیر گنبد یه پیچ زنگ زده بود وا نمی شد
چپ و راست، پایین، بالا نمی شد
آقای آچار اومد گازش گرفت محکم و سفت
حالا هی آچار بپیچ، پیچه بپیچ پیچه گفت: قیچ و قیچ و قیچ
آچاره بعد از کارش، رفت تو جعبه ابزارش
پیچه شد بازِبازِباز شد یه پیچ قد دراز
شاعر: ناصر کشاورز (سروش خردسالان)