یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 16 سال و 1 روز سن داره

یاسمین ☆

سال 93 مبارک

قشنگترین عشق، نگاه خداوند بر بندگان است...شما را به همان نگاه میسپارم. بهار و سال نو با تمام رمز و راز و زیباییهایش بر شما مبارک باد ^_^ سه شنبه 5 فروردين 1393 ^_^ 12:56 ...
15 فروردين 1393

افتادن اولین دندون شیری دخملی

سلام دخمل عزیز و دوست داشتنی و بی دوندونم قربونت برم که بالاخره دندون خوشگلت افتاد.این چند روزه همش میرفتی جلوی آینه و به دندونت دست میزدی و میگفتی مامانی خیلی لق تر شده،بالاخره دیروز مثل اینکه دوباره دست زده بودی و ازش خون میومد،منم یه دستمال تمیز برداشتمو یه کم دندونتو تکون دادم و بدون توجه به داد و بیداد الکی شما موفق شدم خیلی راحت از جاش دراومد ولی مثل اینکه دندون جدیدت خیلی عجله داشته و زودی پشت دندون لقت در اومده و شما همش سوال میکنی کی میاد سر جاش مبارکت باشه نازنینم قبل از افتادن..   بعد از افتادن.. از صمیم قلب برایت آرزوی سلامتی می‌کنم ، و برای همه بچه های ناز رو...
16 اسفند 1392

دوست گلم،*یاسمن جون *تولدت مبارک

امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی، *یاسمن عزیزم* سالروز  زمینی شدنت مبارک . .               تقدیم به دوستای وبلاگی عزیز* بعضی از پیامک ها به آدم یه روحیهء خاصی میده که نگو، مثل این: یوسف میدانست تمام درها بسته هستند،اما به خاطر خدا، حتی بسوی درهای بسته دوید و تمام درهابرایش باز شد.اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند ب سمتشان برو، چون خدای تو و یوسف یکیست ...
12 اسفند 1392

علاقه به یادگیری

سلام دخمل گلم این روزا علاقهء زیادی پیدا کردی به نوشتن، اونم با خودکار علاقه به یادگیری که میگن یعنی همین؛ کتاب داستاناتو برمیداری و از روش نگاه میکنی و بعدش شروع میکنی به نوشتن ،دست آخر منو صدا میزنی و میگی: مامانی چی نوشتم؟ اینم نوشتن اعداد. فدات شم این نُه یا p انگلیسی واله من به سن تو بودم همین نُه خوشگلی که نوشتی رو بلد نبودم بنویسم ساعت رو هم یه کم یاد گرفتی و ازذوقش منتظری که بگم ساعت چنده؟     اینم یه گربهء خوشگل متحرک که اسمشو پیشولی گذاشتی و با کمک بابایی درست کردی ...
9 اسفند 1392

مهمونای دوست داشتنی

یاسمین گلم؛ تو این یه هفته خیلی بهت خوش گذشت، آخه مامان جون و عمه جون مهمونمون بودن و شما حسابی سرگرم بودی و آتیش سوزوندی و هر کاری دلت خواست انجام دادی و تا تونستی با عمه جونت بازی کردی حتی بعد از خوردن ناهار و شام، برای اینکه با عمه بازی کنی، همش میگفتی: عمه جون شما خسته میشی، نمی خواد ظرفا رو بشوری،مامانم خودش ظرفا رو میشوره و دستش میگرفتی و از آشپزخونه میاوردیش بیرون حتی وقتی عمه از دستشویی یه کم دیر میومد بیرون میگفتی: عمه جون مشکل گوارشی داری که دیر میای بیرون موبایلتو بر داشتیو یکی از دکمه هاشو زدی تا آهنگ بزنه و به عمه گفتی: اس ام اس دارم ، عمه: بخون ببینم چی نوشته و شما یه دفعه گفتی: دوست دارم ی...
1 اسفند 1392

روزهای برفی خاطره انگیز

این روزها، خیلی خوب و خاطر انگیز بود. برفا داره کم کم آب میشه.ما که لذت بردیم،امیدوارم این روزها بازم تکرار بشه و شما هم از این نعمت قشنگ برخوردار بشید عکس از روستای خلیفه کنار یکی از توابع صومعه سرا (عکاس:بابا محمد) ببینید و لذت ببرید اینم یه خونه برفی و یاسمین جونم ...
20 بهمن 1392

چهارمین روز برفی

امروز چهارمین روزِ که برف مهمان گیلانی هاست.دیگه داریم شبیه آدم برفی میشیم ارتفاع بارش برف هم تا دیروز بیش از 1/5 متر در صومعه سرا بود.امروز بارش برف یه کمی کمتر شده ولی  خیلی خیلی سرده و آب هم از دیشب قطع شده. این برفا در حین زیبایی،خسارتهایی هم وارد کردن که ایشاله هر چه زودتر رسیدگی بشه..یاسمین هم از خونه بیرون نمیاد و میگه سردم میشه و بعدش مریض میشم و هر دقیقه مشغول به هم ریختن اسباب بازیاشه و یا در حال کشیدن نقاشی و دیدن کارتون ...و خوشحال از نرفتن به کلاس (حالا خوبه پیش دبستانیه،موندم اگه بره دبستان میخواد چکار کنه ) اینجا هم مشغول بازی روپولیه،بازیش سرگرم کنندست.از وقتی...
18 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسمین ☆ می باشد