شربت آلبالو گرفته بودم تا هر چند وقت یکبار ازش استفاده کنیم ولی مگه شما گذاشتی تا من سرگرم کارام میشدم، می رفتی برای خودت درست میکردی و میخوردی تا اینکه یه بار داشتم تلفنی با بابایی صحبت میکردم، دیدم بازم رفتی سراغ یخچال و شربت. به بابایی گفتم یاسمین شیشه شربتو خالی کرد و یه لیوانشو هم برای ما نذاشت. تلفنو دادم بهت تا با بابایی صحبت کنی، بابایی به شما گفت:شنیدم خوب شربت درست میکنی، امروز که اومدم خونه باید برام شربت آلبالو درست کنی و شما گفتی: حتماً بابایی جون اینم عکس درست کردن شربت برای بابایی بدست یاسمین جون امروز تولد بابا محمد هم هست واسه همین دیشب ما یه جشن کوچیک ب...